بذار بزرگ شم!!!
می خوای بدونی داستان چیه ادامه مطلب رو بخون !!!!!!!!! حلمای عزیزم می خوام برات بنویسم تا یه روزی بخونی و از خوندن خاطراتت خوش حال بشی و بدونی برای کوچیکترین کارت دل مامان و بابا را شاد می کردی. دخترم یه عروسکی داری که اونو با ربان بستم به دسته کریرت ، وقتی میذاریمت تو کریر عجیب بهش خیره میشی چشم ازش بر نمی داری گاهی وقتا بهش آغون میگی و می خوای باهاش حرف بزنی. بعضی وقتا هم که بهش خیره شدی براش لبخند میزنی. به بابایی میگم به نظرت حلما الآن داره به چی فکر می کنه؟ بابایی میگه:داره فکر می کنه صبر کن بذار بزرگ بشم موهاتو می کشم، کفشاتو می کنم ،کلاتو می کنم ،حالا که هنوز نمی تونم!!!!! چند روزه که خیلی تلا...
نویسنده :
مامانی و بابایی
10:46